ستاره تیم دورتموند داستانی جالب درباره زندگی خود و برادرش را تعریف میکند.
ورزش دات آنلاین- جیووانی رینا، ستاره جوان و آمریکایی تیم دورتموند در فصل جدید روزهای خوبی را سپری نمیکند.
این بازیکن پس از کنار گذاشته شدن از تیم ملی آمریکا بعد از درگیری با گرگ برهالتر سرمربی یانکیها، اکنون جایگاه ثابتی در ترکیب دورتموند ندارد. با تمام این اتفاقات اما رینا یکی از بازیکنان الهامبخش و محبوب بین فوتبالدوستان آمریکایی است. رینای بیست ساله که از ۱۷ سالگی به ترکیب تیم ملی آمریکا رسیده، در یکیاز مصاحبههای خود که سال ۲۰۲۰ انجام داد، داستانی تکاندهنده از دوران زندگی خود را تعریف میکند که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
«من باید از سرخیو آگوئرو تشکر کنم؛ برای یک مدت طولانی همواره میخواستم جلوی این بازیکن بازی کنم تا بتوانم با او حرف بزنم. نه فقط به خاطر اینکه پدربزرگ من آرژانتینیست یا به این دلیل که او بازیکن موردعلاقه خانواده من است یا اینکه در جام جهانی ۲۰۱۸ همه ما جلوی تلویزیون از او و آرژانتین حمایت کردیم. نه، من باید برای شما داستانی را در این مورد تعریف کنم، سالها پیش، سرخیو آگوئرو گلی را به ثمر رساند که به من شادترین لحظه زندگیام را هدیه داد. برای اینکه بدانید چرا، باید برادر بزرگتر من جک را بشناسید. جک قهرمان دوران کودکی من بود، مردم فکر میکنند که پدر من کلودیو من را تبدیل به بازیکن خوبی کرده که همینطور هم هست؛ او یک بازیکن حرفهای بود و در منچسترسیتی بازی میکرد اما وقتی من در منچستر بزرگ میشدم، برادرم جک بود که با من فوتبال بازی میکرد. »
«من چهار سال داشتم و جک سه سال از من بزرگتر بود، گاهی اوقات او میگذاشت که با از دست دادن توپ برنده شوم. بیشتر اوقات جک مطمئن میشد که من را میبرد و پس از آن، من عصبانی میشدم، به او ضربه میزدم و او را گاز میگرفتم و با گریه به سمت مادرم میرفتم! آن بازیها بسیار به بزرگ شدن من کمک کرد و تمام شادابی و روحیه رقابتی من، از تلاش که برای بردن جک داشتم نشأت میگیرد. او یک برادر فوقالعاده بود، من همواره یک بچه خجالتی بودم و او همیشه من را با خود به کنار دوستانش میبرد. این به این معنا بود که من میتوانستم با بچههایی بزرگتر از سن خودم بازی کنم. این موضوع به من اعتماد به نفس داد، وقتی که من حضور نداشتم، او همواره از من تعریف میکرد. وقتی او متوجه شد که من میتوانم بهتر از او باشم، من را وادار میکرد که تا حد ممکن بهتر از او باشم. وقتی من خوب بازی میکردم، او اولین نفری بود که به من زنگ میزد و درباره بازی خوب من میگفت. »
«در سال ۲۰۰۷ خانواده من به نیویورک مهاجرت کردند تا پدر من در نیویورک ردبول بازی کند. در تابستان سال ۲۰۱۰، جک در ۱۱ سالگی دچار تومور مغزی شد. در یک مقطع زمانی، این احساس وجود داشت که او میتواند بیماری را شکست دهد اما در دسامبر ۲۰۱۱، دکترها از بازگشت تومور خبر دادند. وقتی ما برای تعطیلات به مکزیک رفته بودیم، جک بیشتر از قبل مریض شد و به دلیل شیمیدرمانی، اضافه وزن گرفته بود. او هنوز میتوانست شنا کند یا راه برود اما زود خسته میشد و اینجا بود که فهمیدم داستان زندگی او میتواند به شکلی بد تمام شود. در چند ماه آینده، من تمام سعیم را کردم که به او کمک کنم؛ من باید زود بزرگ میشدم و او نمیتوانست از پس خود بربیاید. گاهی اوقات او مجبور میشد پوشک بپوشد؛ من در آن دوران یاد گرفتم چطور غذا گرم کنم، چطور ظرف بشورم و با خواهر و برادر کوچکترم که روزهای سختی را میگذرانند، وقت بگذرانم. من فقط میخواستم جک و خانواده خود را خوشحال کنم. همه ما میخواستیم این کار را بکنیم زیرا میدانستیم مدت زیادی برای جک نمانده و هر شب سر میز شام به همدیگر داستانهای خندهدار میگفتیم. »
«یک روز در میسال ۲۰۱۲، وقتی جک ۱۳ سال داشت ما در خانه برای تماشای هفته آخر لیگ برتر انگلیس جمع شدیم. ما همه طرفداران بزرگ سیتی هستیم زیرا پدر من در منچسترسیتی بازی میکرد و در آن روز سیتی میتوانست با برد مقابل کویینز پارک رنجرز پس از ۴۴ سال به قهرمانی در لیگ برسد. اگر سیتی نمیبرد، ما امید به این داشتیم که منچستریونایتد نیز در مسابقه خود به پیروزی نرسد. همه ما خوشبین بودیم که سیتی کویینز پارک که تیم کوچکتری است را در اتحاد میبرد و پس از برد در نیمه اول، همه منتظر جشن قهرمانی بودیم. اما کویینز پارک رنجرز بازی را برگرداند و پیش افتاد و با برد یونایتد، سیتی به دو گل برای قهرمانی نیاز داشت و هیچکس در خانه ما لبخندی به روی لب نداشت. من احساس بدی برای جک داشتم، چرا که او نمیتوانست حرف بزند یا راه برود و حال نمیتوانست قهرمانی سیتی در لیگ را تماشا کند. دو دقیقه پس از پایان بازی در وقتهای قانونی ادین ژکو بازی را به تساوی کشاند و این به ما کمی امید داد. با وجود اینکه بازی تقریبا تمام شده بود، آگوئرو گل برتری را به ثمر رساند. همه شما آن گل را دیدید و گزارش معروف آن را شنیدید. »
«ما در خانه به شکل دیوانهواری خوشحالی میکردیم، یکدیگر را بغل میکردیم و بالا و پایین میپریدیم. قهرمانی در لیگ پس از ۴۴ سال، حس شگفتانگیزی داشت. ناگهان ما فهمیدیم که یک نفر دارد نفس نفس میزند؛ جک که به سختی در بدن خود انرژی برای حرکت داشت روی زمین غلت میزد و ما به شدت نگران شدیم. به نظر میرسید او برای بیست ثانیه نمیتواند نفس بکشد و بعد، به آرامی لبخند زد و شروع به خندیدن کرد. ما فهمیدیم که او فقط داشته به خاطر گل خوشحالی میکرده و مثل ما از قهرمانی سیتی خوشحال است. من هیچگاه آن لحظه را فراموش نمیکنم، آن لحظه دیوانهوار، خندهدار و فوقالعاده بود. ۹ هفته بعد، جک در ۱۹ جولای ۲۰۱۲ از دنیا رفت. »
این قصه تکاندهنده از زندگی جیووانی رینا و برادرش در خصوص شادیای که قهرمانی ماندگار سیتی در خانواده آنها ایجاد کرده، بار دیگر نشان داد که چطور لحظات خاص فوتبالی، میتواند در زندگی افراد مختلف تبدیل به ماندگارترین لحظات آنها شود و برای بسیاری از افراد، الهامبخش باشد.
انتهای پیام/