یک دزد میوه، یک سگ ولگرد، یک مرد سوار بر اتومبیل و سرانجام قهرمانی گیج و منگ بخشی از موجودات عجیبی بودند که در ماراتن سن لویی حضور داشتند!
ورزش دات آنلاین- سالها قبل، رقابت های المپیک 1904 در شهر سن لویی ایالات متحده برگزار شد. در آن زمان مسافرت از یک قاره به قاره دیگر تنها با کشتی صورت می گرفت و بسیار سخت و زمان بر بود. به همین خاطر کشورهای کمی فرصت کردند که در این مسابقات حضور یابند. مدتی بعد از شروع مسابقات، روز مسابقه ماراتن فرا رسید؛ دوندگان باید بیشتر از 40 کیلومتر را در این مسابقه می دویدند...
مسابقه ای در دمای 40 درجه
قرار بود مسابقه با شرکت ۳۲ دونده از استادیوم اصلی مسابقات آغاز شود اما رقابت هنوز آغاز نشده بود که تماشاگران در زیر تابش نور خورشید و دمایی نزدیک به 40 درجه، با صحنهای غیرمنتظره مواجه شدند که مسابقه را به تعویق انداخت آن هم کوتاه کردن پاچههای شلوار فلیکس کارواخال دونده کوبایی بود! راستی چطور امکان داشت یک دونده این همه راه را از کوبا تا آمریکا طی کند ولی حتی یک شلوار مناسب دو به همراه نداشته باشد؟!
دونده ای بدون شلوار!
فلیکس کارواخال یک نامهرسان کوبایی بود که سالهای سال نامهها را از اداره پست گرفته و دواندوان به سوی مقصد میبرد. دویدن در زمانها و مسافتهای طولانی او را به یک دونده استقامت بدل ساخته بود. به همین جهت وقتی خبردار شد که ماراتن هم در برنامه المپیک گنجانده شده است، تصمیم گرفت به سفری پرماجرا دست بزند اما او پول کافی برای سفر نداشت. این بود که دیگر به شغل خود ادامه نداد؛ شاید که کاری جدید و پردرآمد پیدا کند... کمی بعد کارواخال نه تنها کاری پیدا نکرد بلکه اندک سرمایهاش هم تمام شد! به همین جهت مجبور شد در میدانهای هاوانا بر روی سکویی رفته و اهدافش را برای مردم بیان کند دل مردم خیرخواه هم به رحم آمد و سرانجام پول سفر به آمریکا با گدایی و کمک مردم فراهم شد!
اما او در امریکا تمام پول هایش را خرج کرد! حالا دیگر یک راه برای مرد کوبایی مانده بود. به مسیر سنلویی برود و انگشت شستش را به سمت مقصد بگیرد. این کار یعنی بدون دریافت پول سوارم کنید! باز هم انسانی خیّر به کمک او شتافت و او را مجانی به محل شروع مسابقه برد! اما چون هیچ یک از لباسهای فلیکس مخصوص دوومیدانی نبود. همگان مدتی انتظار کشیدند تا آستینها و پاچههای البسه کارواخال کوتاه شود!
گردوغبار در گلوی دوندگان!
سرانجام مسابقه آغاز شد. دوندگان پنج بار در پیست دوومیدانی استادیوم دویدند و آنگاه وارد مسیر خاکی مسابقه شدند. مسیر از هفت تپه میگذشت. قسمتی که مخصوص مسابقه بود، با پرچمهای قرمز مشخص شده بود و یک اسبسوار پیشاپیش همه در این مسیر میتاخت. داوران، پزشکان و خبرنگاران نیز پشتسر دوندهها با اتومبیل حرکت میکردند و نتیجه این هیاهو، هالهای از گردوغبار بود که در مسیر وجود داشت و قسمتی از آن به خورد ورزشکاران میرفت!
میوه خوردن در هنگام مسابقه
حتی گرمای هوا و مسیر پر از گردوخاک هم برای کارواخال مشکلساز نبود. او با کفشهای غیرورزشی خود به راحتی میدوید و حتی وقتی با تماشاگران انگلیسی دست و پا شکسته صحبت میکرد. رو به عقب میدوید! اما... اشتباه بزرگ او به خاطر گرسنگی رخ داد. او ابتدا به سراغ سبد «هلو»های داوران رفت و آنها را از درشکه مخصوص برداشت و همه را خورد! بعد هم به سمت باغهای سیب گرداگرد مسیر رفت. خوردن بیش از حد سیب موجب معدهدرد او شد و او لحظاتی مجبور به توقف شد. به نظر نمیآمد که دیگر بختی برای قهرمانی داشته باشد. حتی با این که ۲۵ کیلومتر پیشتاز بوده است...
یک سگ در تعقیب یک دونده!!
برای تماشاگرانی که مسابقه را میدیدند. حضور دو سیاهپوست به نامهای یان ماشیانی و لن تاویین از نکات جالب مسابقه بود. کسی تا آن روز ورزشکاران سیاهپوست آفریقایی را در المپیک ندیده بود. آنچه عجیب بود، اتفاقی بود که برای لنتاو افتاد. او مشغول دویدن بود که ناگهان سگی خشمگین به سمت او حمله کرد! لنتاو هم فرار کرد و لحظه به لحظه بر سرعت خود افزود اما این تعقیب و گریز نزدیک دو کیلومتر ادامه پیدا کرد! با این شرایط طبیعی بود که لن تاویین هم بختی برای بردن مسابقه نداشته باشد!
اولین دونده وارد می شود...
سه ساعت از مسابقه گذشته بود که بالاخره اولین دونده وارد استادیوم شد دونده پیشتاز ظاهر عجیبی داشت حتی ذرهای گردوخاک بر روی او ننشسته بود. او فردریک لورز نیویورکی بود که در میان شادی مردم از خط پایان گذشت. اما درست در لحظه اهدای جایزه مشخص شد که لورز 15 کیلومتر پس از آغاز مسابقه به علت گرفتگی ماهیچه انصراف داد و سوار اتومبیل شد. وقتی اتومبیل هم 18 کیلومتر را طی کرد، ناگهان ماشین خراب شد و لورز هم که سرحال شده بود، تصمیم گرفت مسیر را بدود! او به سادگی و بدون خستگی مسیر را طی کرد و قهرمان شد! با مشخص شدن فریبکاری لورز، او از جدول ردهبندی اخراج شد و تماشاگران مجبور شدند دوباره انتظار بکشند. این بار بیانگیزهتر از گذشته.
یک ربع دیگر هم گذشت...
تلوتلو خوردن قهرمان
نزدیک 3:30 ساعت از آغاز مسابقه گذشته بود که سروکله تاماس هیکس آمریکایی پیدا شد. این دونده متولد انگلستان بود اما حالا برای کشور محل اقامت خود میدوید. او میخواست در 15 کیلومتری پایان مسابقه انصراف دهد. اما مربی وی، مخلوطی از سولفات استرینکین و سفیده تخممرغ به او داد تا توانش را دوباره به دست آورد. هرچند که توان هیکس بیش از این از بین رفته بود. او مجدداً به فکر انصراف از مسابقه افتاد. مربی این بار معجون دستساز جدیدی شامل کنیاک به وی داد. هیکس که طی مسابقه چند کیلوگرم از وزن خود را از دست داده بود، در پایان رقابت به شدت از حال طبیعی خارج شده بود تا جایی که کمی عقب و آنگاه جلو میرفت! معلوم نبود معجونی که مربی اش به او داده چه بر سر او آورده است؟! در اواخر مسابقه دو مربی وی، زیر بغلش را گرفتند و سه نفره از خط پایان عبور کردند! هیکس با این شرایط قهرمان المپیک شد! مدتی گذشت تا شرایط او به حالت عادی بازگشت و تازه فهمید چه اتفاق بزرگی در زندگیاش رخ داده است!
بقیه چه کردند؟
کارواخال نامهرسان کوبایی چهارم شد. لنتاو نهم و یاماسانی دوازدهم. مدتی بعد از المپیک هم محرومیت فرد لورز بخشیده شد و او توانست دوباره در ماراتن شرکت کند. یک سال پس از المپیک، او در ماراتن بوستون قهرمان شد. برگزارکنندگان ماراتن خاطرهانگیز سال ۱۹۰۴ دیگر هیچگاه این بخت را پیدا نکردند که در کنار هم مسابقه بدهند. بعد از آن هم البته هیچ مسابقه ای تا این اندازه بی نظم برگزار نشد!
انتهای پیام/