در این سال ها روایت های متعددی را روز خاص فوتبال ایران شنیده بودیم اما این روایت از ۸ آذر را تا کنون نشنیده اید!
ورزش دات آنلاین-به دلایل متضاد، ۲۹ نوامبر ۱۹۹۷ {۸ آذر ماه} روزی است که در خاطره هر فوتبال دوست ایرانی و استرالیایی حک شده است.
استرالیا، به عنوان برنده مقدماتی منطقه اقیانوسیه و ایران به عنوان تیم چهارم آسیایی، باقی ماندند تا برای آخرین تیم از ۳۲ تیمی که به جام جهانی فرانسه میروند، با یکدیگر مبارزه کنند.
یکی از این دو کشور پس از غیبت طولانی تنها ۹۰ دقیقه با راهیابی به جام جهانی فاصله داشت. تنها حضور استرالیا در ادوار جام جهانی در سال ۱۹۷۴ بود، در حالی که ایران چهار سال بعد توانست اولین حضورش در رقابتهای جام جهانی را تجربه کند.
زمین کریکت ملبورن، مکان خلق این شگفتی بود، ورزشگاهی بسیاری از لحظات ورزش عالی کشور استرالیا در آن خلق شده بود اما این ورزشگاه هم پیش از این هرگز میزبانی چنین مسابقه حساس فوتبالی را به خود ندیده بود.
شاید برای نسل ما که تازه چند سال بعد از بازی وجود و ماهیت خودشان را شناختهایم، عمق خلق شگفتی ملی پوشان قابل درک نباشد اما هر بار از پدرم در خصوص این بازی میپرسم تنها با یک جمله به آن پاسخ میدهد؛ ایران به این بازی نیاز داشت!
کشور ایران بعد از جنگ ۸ ساله و فراگیری موجی از غم اندوه در شهر به شهرش، بعد از نزدیک به یک دهه از پایان جنگ، دوباره از ته دل خندید. مردم پیش از این عادت کرده بودند که برای تشییع پیکر شهدا به خیابانها رهسپار شوند اما این بار برای شادی به خیابانها رفتند!
ایران اسلامی توانسته بود آرام به آرام در مسیر رشد و پیشرفت قدم بگذارد، در حالی که قدرتهای مستکبر جهانی تقریبا ما را از تمام معادلات جهانی به نا حق حذف کرده بودند اما یکبار دیگر به نقشه جهانی برگشتیم و غیرت ایرانی را به همه نشان دادیم و دروازه تعامل با جهانیان را برای ایران باز کرد.
دیگر رسانههای غربی نمیتوانستند با دروغ پراکنی و سانسور، از ایران پس از انقلاب اسلامی، تصویر یک کشور جنگ زده، با مردمان فقیر را بازتاب دهند و حالا مجبور بودند برای این بازی هم که شده کمی از چهره واقعی ایران را نشان دهند.
در آن زمان خبری از شبکه جامجم نبود و ایرانیان خارج از کشور برای تعامل با کشورشان به هرآنچه در دسترس بود، بسنده میکردند؛ بازی رفت ایران و استرالیا در تهران پخش زنده نداشت و همین موضوع باعث شده تا ایرانیان از سراسر جهان به سمت استرالیا راهی شوند تا هم تیم ملی کشورشان را همراهی کنند هم لذت دیدن بازی تیم ملی را بعد از سالهای طولانی، دوباره تجربه کنند.
پدرم در بازگو کردن این خاطرات به من میگفت: خیلی ناراحت بودم که بخاطر مشغله کاری نمیتوانستم به استرالیا بروم و احتمال میدادم در آلمان هم راهی برای دیدن بازی نداشته باشیم که عصر آن روز با شنیدن یک خبر بال در آوردم؛ وقتی در مسیر بازگشت به خانه بودم، رادیو آلمان اعلام کرد شبکه ZDF، امشب بازی ایران و استرالیا را پخش زنده خواهد کرد. انگار دنیا را به من داده بودند، سریع خود را به خانه رساندم و میخ کوب صفحه تلویزیون شدم.
بازی که شروع شد، گزارشگر آلمانی برخلاف اصول اولیه گزارش کاملا جانبدارانه صحبت میکرد و میگفت: بله این تیم استرالیا است که ترکیبی از جوانان هیجان انگیز مثل هری کیول نوجوان، مارک ویدوکا و ستارههای با تجربهای مانند توبین و آرنولد است و یکی از مربیان برتر جهان، تری ونبلز از انگلیس آن را هدایت میکند، ایران شناسی برای برد نخواهد داشت. آنها کاملاً بر ایران، مسلط شدند. این بازی میتوانست در ده دقیقه اول پنج بر صفر باشد. آنها فقط به یکی از این موقعیتها نیاز داشتند و همه چیز میتوانست بسیار متفاوت باشد.
با شنیدن این گزارش، حسابی عصبانی شده بودم و گل اول را که خوردیم، صدای گزارشگر را بستم! هری کیول و اورلیو ویدمار، بازیکنانی که استرالیا را به برتری رساندند.
نیمه که تمام شد رفتم و چای خوردم تا کمی آرام شویم، ناراحت بودم و با خودم میگفتم کاش این سوت پایان بازی بود!
چای را تند تند سرکشیدم و مقابل تلویزیون نشستم، سکوت خانه و ورود یک جیمی جامپ به زمین آنقدر فضا را سنگین کرد که دوباره صدای تلویزیون را باز کرد تا این سکوت تلخ را بشکند.
انگار گزارشگر نمیخواست دست بردارد و مداوم تکرار میکرد: به استرالیا تبریک میگویم آنها واقعا شایسته حضور در جامجهانی بودند.
زیر لب با خودم گفتم، ما که باختیم اما کاش یک گل بزنیم تا ببینیم این گزارشگر چه میخواهد بگوید.
پشتکهای عابدزاده کارش خودش را کرده بود، تیم ایران با فشار روانی کمتری بازی میکرد. خیلی از این حرفم نگذشته بود که نفوذ ایران از سمت راست با ضربه کریم باقری همراه شد و گل اول وارد دروازه استرالیا شد. انگار دنیا را به من داده بودند! بازی هنوز به سود استرالیا بود اما من بیتوجه به نتیجه و گزارشگر شبکه آلمانی که مدام تکرار میکرد گل آفساید بوده، شادی میکردم.
استرالیا مثل آن شاگرد بزرگ جثه کلاس بود که از بچه ریزه اندام کلاس مشتی سنگین خورده و در حیرت فرو رفته است؛ شوکی که به سود ما بود، پاس علی دایی در میان غفلت استرالیاییها، به خداد عزیزی رسید؛ از جا بلند شدم و دیگر نفهمیدم چه گذشت.
آلمانیها مردمی قانون مدار و سرد هستند و فریاد شادیم به حدی بود که همسایهها به نشانه اعتراض درب خانه را کوبیدند!
گزارشگر آلمانی که از اول بازی روی اعصابم بود، حالا برایم شیرینترین لحظات زندگیام را روایت میکرد؛ این کلمات که از زبان او جاری میشد، لذتش را دو چندان میکرد.
آقای گزارشگر آلمانی میگفت: این فرا فوتبال است، غیر ممکن حالا برای ایران ممکن شده و آنها مسافر فرانسه خواهند شد. باید مقابل این تیم سر تعظیم فرود آورد و به نشان احترام، کلاه از سر برداشت.
با سوت پایان ساندرو پل ایران هم منفجر شد؛ مدتها بود که خیابانهای ایران بعد از فتح خرمشهر، این حجم شادی را ندیده بودند.
به این شادی نیاز داشتیم و حالا در مهمترین و پر تماشاگرترین آوردگاه جهان حاضر شده بودیم، فرصتی خوبی داشتیم تا ایران واقعی را به جهان نشان دهیم.
این همان چیزی بود که همه به آن نیاز داشتند.
انتهای پیام/