نامه‌ منامه

تاریخ: ۱۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۴:۱۴:۰۰

کدخبر: 42960

نامه‌ منامه
منامه، چاپارخانه پیک خوش خبری بود که پیام صعود تیم ملی به جام جهانی قطر در آن اتراق کرد.

ورزش دات آنلاین- ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ روز بازگشت امید به فوتبال ملی بود.

تیم ایران در یکی از سخت‌ترین آوردگاه‌های تاریخ خود در شرایطی به بحرین رفت که یک مساوی هم می‌توانست ما را از رسیدن به جام جهانی و حتی جام ملت‌ها محروم کند.

شرایط عجیبی بر مقدماتی ۲۰۲۲ قطر حاکم بود.

فدراسیون ایران کمتر از ۳ ماه پیش از رقابت‌ها دستخوش تغییرات مدیریتی شد و شهاب‌الدین عزیزی خادم روز ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ رأی اکثریت مجمع عمومی فوتبال را به دست آورد و بر مسند ریاست نشست. آآ

در فاصله کمتر از یک هفته پس از آن اتفاق نامه‌ای از کوالالامپور به تهران رسید و AFC اعلام کرد ایران شرایط میزبانی از رقابت‌های مقدماتی جام جهانی را ندارد. این در شرایطی بود که از ۴ بازی پیش رو میزبانی ۳ دیدار باید به تیم ملی می‌رسید.

تکاپوها برای بازگشت میزبانی آغاز شد اما نتیجه بخش نبود و منامه به عنوان میزبان بازی‌ها انتخاب و معرفی شد. کار به CAS کشید. فدراسیون ایران در اقدامی بی‌سابقه از کنفدراسیون قاره‌ای خود شکایت کرد. واقعیت اما جور دیگری شکل گرفت و به سبب محدودیت زمان چاره‌ای جز رفتن به منامه نبود. آن قدر رابطه فدراسیون و کنفدراسیون شکرآب شد که شیخ سلمان، رییس بحرینی AFC و رییس فدراسیون فوتبال بحرین که هر دو آن روزها در منامه حاضر بودند، روز بازی بحرین و ایران به استادیوم نیامدند!

زمان کم بود و باید تمام تلاش‌مان را می‌کردیم تا تیم در بهترین شرایط راهی مسابقات شود.

کیش به عنوان مبدأ آغازین کار تیم ملی انتخاب شد. دراگان اسکوچیچ پس از بررسی شرایط به این نتیجه رسید که جزیره مرجانی خلیج فارس بیشترین شباهت جوی را به منامه دارد. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت: زمین تمرین کیش!

شرایط استادیوم المپیک جزیره اصلا مطلوب نبود و باید فکری به حال موضوع می‌کردیم. حدود ۴۰ روز زمان در اختیار داشتیم.  

رایزنی‌های عزیزی خادم با مسوولان دبیرخانه مناطق آزاد آغاز شد و در شرایطی که به روزهای پایانی دولت و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدیم، ماراتن آماده سازی هم سخت و سخت‌تر پیش می‌رفت.  

بالاخره در آخرین بازدید ماریو تات و وحید هاشمیان از کیفیت چمن اعلام رضایت کردند و تیم ملی ۴ خرداد ۱۴۰۰ عزم کیش کرد.

یک هفته در هوای شرجی و آفتاب سوزان کیش تمرین‌های تیم ملی برگزار شد و پس از آن هم به منامه رفتیم.

اتفاق عجیب آن جا بود که بر اساس توافقی که بین فدراسیون فوتبال و هواپیمایی کیش شکل گرفت، بنا شد که تیم ملی با پرواز اختصاصی و چارتر از تهران به کیش و از کیش به منامه و دوباره از بحرین به ایران برگردد.  

چند روز پیش از اعزام تیم مدیرعامل شرکت هواپیمایی تغییر کرد و رییس جدید اعلام کرد توافق قبلی را قبول ندارد و در شرایط بی‌پولی فوتبال، رقمی مطالبه شد که از عهده فدراسیون خارج بود.

دوباره رایزنی‌ها از سر گرفته شد! اما در شرایط تغییر قطعی دولت، سخت است کسی تعهدی را بپذیرد که نمی‌داند دولتمردان بعدی او را به سبب این توافق متهم به نادانی یا ناکاربلدی یا حتی فساد می‌کنند یا خیر؟

هر جور بود بالاخره تیم ملی با پروازهای پیش بینی شده راهی کیش و منامه شد. شهری که روزی و روزگاری ایالت چهاردهم ایران بود و بی‌غلو می‌توان گفت همه آن‌هایی که با آن‌ها در بحرین روبرو شدیم، حداقل فارسی می‌فهمیدند! نکته قابل توجه در بدو ورودمان به بحرین این بود که حدود یک ساعتی را در هواپیما حبس شدیم. هنوز نمی‌دانم کارشکنی بود یا واقعا پلکانی با سایز مورد نظر برای خروج از هواپیما در فرودگاه وجود نداشت! با ویزای فرودگاهی وارد منامه شدیم.

به هر ترتیب به هتلی که فدراسیون بحرین برای اقامت تیم‌های ایران، عراق و کامبوج تدارک دیده بود رفتیم: رادیسون بلو!

مطمئن نیستم و شنیدم این هتل محبوب بحرینی‌ها متعلق به برادر یا یکی از اقوام نزدیک شیخ سلمان بود.

در اوج شیوع کرونا و در شرایطی که کشور بحرین در قرنطینه مطلق و سفت و سختی بود، قرار بود تیم ملی ۴ بازی را در شهری بازی کند که در تاریخ ۴۷ ساله رویایی ایران و بحرین، هیچ گاه در این شهر پیروز نشده بود. همین ترس کاروان را بیشتر می‌کرد.

در اتاق‌ها قرنطینه شدیم تا جواب تست‌های PCR کووید ۱۹، بیاید. شب شام را آوردند. مفصل و پر و پیمان! بعد از آن سفر پرماجرا باید حسابی می‌چسبید. مز مزه کردم و تازه فهمیدم چه بلایی سرمان آمده است!

همه چیز شیرین بود و مملو از شکر: گوشت کبابی، سوپ، نان، پیش غذا و دسر و حتی ظرف ماستی که همراه غذا سرو شده بود! به جای نمک، شکر چاشنی غذاها بود.

تنها خوراکی آن سفره یک نفره از شکر در امان مانده بود، سبزی بود!

البته از فردا همه چیز درست شد و علی رستم منش که به عنوان آشپز همراه تیم به بحرین آمده بود مشکل را حل کرد! غذای ایرانی در بحرین به راه بود.

آن شب گذشت: با استرس مثبت بودن یا نبودن تست کرونا و احتمالا همه اعضای تیم هم آن را تجربه کرده‌اند. اضطرابی که یک روز درمیان البته تکرار می‌شد!

صبح فردا پاسخ منفی همه تست‌ها آمد و خیال‌مان راحت شد که سخت گیری‌های تهران و کیش به قدر کافی جواب داده و همه در سلامت کاملند.

ظهر برای بازدید زمین تمرین به کمپ نادی المحرق الریاضی در شهر محرق رفتیم. در مسیرهای خاکی اطراف خیابان‌های اصلی از هتل تا زمین تمرین، معدود افرادی بودند که یا تنها یا با یک پت کنار خلیج فارس عزیزمان برای پیاده روی آمده بودند.

به محض ورود به کمپ، بحث اسکوچیچ، اعضای تیم ایران و ناظر ازبکستانی بازی‌ها بالا گرفت. حق هم با ما بود! دور تا دور آن زمین را ساختمان‌های مرتفعی احاطه کرده بودند که با چشم غیر مسلح هم می‌شد ریزترین جزییات تمرین تیم ایران را به تماشا نشست. چاره هم نبود و با اعصاب خردی به هتل برگشتیم و مهیای کار سنگین ۱۶ روزه شدیم. در سرزمینی که غریب آشنا بود و هیچ وقت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران را به چشم ندیده بود.

بازی نخست مقابل هنگ کنگ را بردیم و بازی دوم با میزبان در ورزشگاه ملی و خالی از تماشاگر منامه برگزار شد.

یادم هست شب قبل از بازی دوم به سردار آزمون گفتم: فردا می‌بریم؟ و پاسخ شنیدم: عین باقلوا! آن هم پس از آن‌که در تمرین شب قبل از بازی، اسکوچیچ در ضربات ایستگاهی از آزمون چندان راضی نبود.

در مسیری که از هتل به سمت ورزشگاه می‌رفتیم، بولوار منتهی به استادیوم، مملو از عکس‌های امیر بحرین، پادشاه و ولی‌عهد عربستان و پرچم این دو کشور بود.

هیچ کدام از مقامات رسمی فدراسیون بحرین برای تماشا نیامده بود و من در جایگاه خبرنگاران، تنها ایرانی حاضر در آن جمع ۵۳ نفره بودم.  

دل توی دل هیچ کس نبود.

نیمه نخست بدون گل تمام شد.

تیم به رختکن رفت.  

پشت در رختکن بودیم که دراگان بیرون آمد. وحید هاشمیان هم پشت سرش! لحظه‌های مرگ و زندگی بود برای فوتبال‌مان. همان یک تساوی پس از ویلموتس گیت می‌توانست رویای قطر را بر باد دهد.

۱۰ دقیقه‌ای این ۲ نفر همان حوالی قدم زدند و به رختکن برگشتند و یکی دو دقیقه بعد تیم به زمین برگشت.

۹ دقیقه بود سوت آغاز نیمه دوم را شنیده بودیم. گزارشگر تلویزیون ملی بحرین با صدایش بازی می‌کرد و در تصویر تلویزیونی حک شده بود: ما همه قرمز هستیم و گوشه‌ای دیگر از تصویر نوشته بودند: حمایت‌تان می‌کنیم.

حرکت سردار آزمون و نخستین گل! شادمانی آرام من…

گل دوم را هم زدیم: باز هم سردار و این بار دست تکان دادن برای مقامات فدراسیون و وزارت ورزش ایران که در جایگاه ویژه نشسته بودند!

و گل سوم… و مهدی طارمی… و فریاد و شادمانی بی‌اندازه‌ای که جرأت بازگشت بین ۵۲ خبرنگار عصبانی بحرینی را از من گرفت و صدای گزارشگری که در اتاق گزارشگران رادیو و تلویزیون نشسته بود و هر لحظه به افول بیشتر نزدیک می‌شد…

آرام و بی‌صدا از پله‌ها پایین آمدم و به سمت رختکن خزیدم!

شادی آن روز هیچ گاه فراموشم نخواهد شد. پایان طلسم ۴۷ ساله منامه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ بود.

آن شب رختکن دیدنی بود…


از آن آوردگاه سربلند بیرون آمدیم و در شرایطی که خوش بین‌ترین هواداران تیم ملی هم شانس کمی برای گذر از پیچ تاریخی بحرین قائل بودند، سریع‌ترین صعود تاریخ آسیا را تجربه کردیم.  

انتهای پیام/

اخبار مرتبط

...