فوتبال فاشیستی با رهبری موسولینی

تاریخ: ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۹:۰۳

کدخبر: 13296

فوتبال فاشیستی با رهبری موسولینی
در طول تاریخ، سیاستمداران پرتعدادی بوده‌اند که نام‌شان همواره در کنار فوتبال کشورشان حضور داشته و موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا نیز از این قاعده مستثنی نبود.

ورزش دات آنلاین- بنیتو موسولینی، اولین کسی نبود که به اهمیت فوتبال در سیاست پی برد؛ اما می‌توان ادعا کرد که هیچکسی بیشتر از او نتوانست این موضوع را درک کند. دیکتاتور فاشیست ایتالیایی‌ها بین سال‌های 1922 تا 1943 تلاش کرد تا با استفاده از محبوبیت فوتبال؛ شرایط کشورش را پس از جنگ جهانی نخست بهبود ببخشد. زمانی که موسولینی، پادشاه ویکتور امانوئل سوم را از قدرت کنار زد و کنترل کشور را به صورت کامل در دست گرفت؛ فوتبال به تدریج در حال محبوب شدن بود.

در سال 1926، لاندو فرتی، رئیس فاشیست کمیته ملی المپیک، مسئولیت فدراسیون فوتبال ایتالیا را پذیرفت و موظف شد که در تمام سطوح فوتبال این کشور تغییراتی را اعمال کند. پیش از روی کار آمدن موسولینی؛ دو لیگ سراسری در کشور برگزار می‌شد که یک لیگ تنها برای بازیکنان داخلی بود و یک لیگ دیگر برای خارجی‌ها که به چند منطقه تقسیم شده بود. اما فرتی، قانونی به اسم «کارتا دی وریاجو» به وجود آورد که طبق آن بازیکنان حرفه‌ای فوتبال را به رسمیت می‌شناخت. همچنین تیم‌ها با محدودیت حضور تنها دو بازیکن خارجی در تیم‌شان مواجه شدند و به همین شکل؛ سری آ با فرمت کنونی و به صورت سراسری، تاسیس شد. همچنین تیم‌هایی مثل جنوا، میلان و اینتر موظف شدند که نام خود را کاملا ایتالیایی کنند.

او در همین راستا ورزشگاه‌هایی ساخت که به نوعی، نشانه اراده رژیم فاشیستی بود. استادیوم‌هایی مانند لیتوریاله در بولونیا، دلا ویتوریا در باری، برتا در فلورانس، ادا چیانو موسولینی در لیورنو و چیتا دلو اسپورت در رم. موسولینی با با یک تیر دو نشان زد؛ چرا که احداث این اماکن هم بر قدرت صنعتی فاشیست‌ها تاکید داشت و از طرفی دیگر باعث رشد و شکوفایی فوتبال در این کشور شد. هرچند که وجود چنین ورزشگاه‌هایی به میزبانی ایتالیایی‌ها در جام جهانی 1934 کمک زیادی کرد.

اما نگرانی اصلی رهبر وقت ایتالیا، تیم ملی بود؛ چرا که او می‌دانست موفقیت‌های لاجوردی پوشان در تورنومنت‌های جهانی به اتحاد بیشتر مردم این کشور کمک می‌کند و پیروزی در فوتبال می‌تواند به موفقیت در دیگر زمینه‌ها منتهی شود. موسولینی قصد داشت تا با موفقیت در رقابت‌های المپیک و جام جهانیِ تازه متولد شده؛ تصویر ایتالیا را در جهان قدرتمند و مهم نشان دهد. او به خوبی می‌دانست که موفقیت‌های ورزشی، می‌تواند روح وطن پرستی تازه‌ای را میان شهروندان ایتالیایی خلق کند.

جوزپه مه‌آتزا، لوییس مونتی و راموندو اوریس ستاره‌های ایتالیا در آن سال‌ها بودند. حضور این ستاره‌ها از آتزوری یک تیم مدعی و قدرتمند ساخته بود اما موسولینی می‌خواست که همه چیز را تا حد امکان تحت کنترل داشته باشد. گفته می‌شود که ایوان اکلیند، داور دیدار ایتالیا و اتریش، شب قبل از بازی به ملاقات بنیتو موسولینی رفت؛ که نتیجه‌اش پیروزی پر حرف و حدیث آتزوری در این مسابقه بود تا اتریشی‌ها دلیل محکمی برای اعتراض به این بازی داشته باشند. این حواشی در بازی یک چهارم نهایی مقابل اسپانیا هم وجود داشت چرا که بازی محکم و خشن ایتالیایی‌ها باعث مصدوم شدن سه بازیکن تیم حریف شد. هرچند که برد قاطعانه ایتالیا در فینال، تا حد زیادی دهان تمامی منتقدان و شکایت کنندگان را بست و تمامی ابهامات در رابطه با قهرمانی ایتالیایی‌ها در جام جهانی 1934 از بین رفت.

اما موسولینی می‌دانست برای اینکه بتواند به تمامی این حرف و حدیث‌ها پایان دهد باید تمام تلاش خود را می‌کرد تا لاجوردی پوشان در المپیک و جام جهانی بعدی هم بر روی سکوی نخست بایستند که این امر در المپیک 1936 برلین رخ داد. 

اما در جام جهانی 1938 فرانسه، کار برای‌شان دشوار شد و نتوانستند با آمادگی خوبی وارد این تورنومنت شوند. از سویی دیگر؛ حمایت موسولینی از فرانکو در جریان جنگ‌ داخلی اسپانیا، بسیاری از افراد محلی را عصبی کرده بود و آن‌ها برای نشان دادن عصبانیت خودشان، بیرون از ورزشگاه‌ها دست به تظاهرات ضد فاشیست زدند. در ادامه موسولینی هم به تمام بازیکنان تیم ملی دستور داد که در این جام پیراهن مشکی (نماد فاشیست) به تن کنند.

با وجود تمام این مشکلات، ایتالیا باز هم قهرمان جهان شد؛ اما این بار مقتدرانه تر از دفعه قبلی این عنوان را به دست آورد. شاگردان ویکتوریو پوتزو برای بالای سر بردن جام ژول ریمه از سد تیم‌های نروژ، فرانسه، برزیل و مجارستان گذشتند.

البته که نباید از نقش پر رنگ ویکتوریو پوتزو در کسب این عناوین به راحتی عبور کرد؛ مردی کوتاه قامت، با عینی مشکی و موهای سفید که شخصیت و کاریزمای لازم برای قهرمانی در جام جهانی را به آتزوری تزریق کرد. بازیکنانی همچون جوزپه مه‌آتزا، سیلویو پیولا و جینو کولاسی خلاقیت فردی بالایی داشتند اما پوتزو آن‌ها را وادار کرد که برای حفظ تاکتیک و نظم بازی، از حرکات انفرادی‌شان دست بکشند تا بتوانند در راستای موفقیت تیم تلاش کنند. او یکی از نخستین مربیانی بود که به یارگیری نفر به نفر اعتقاد ویژه‌ای داشت.

   اما گذشته از همه این‌ها، تلاش‌های موسولینی نشان می‌دهد که حتی یک دیکتاتور فاشیست که اقتصاد،  خدمات عمومی، پلیس و ارتش یک کشور را در اختیار داشت؛ برای بهبود بخشیدن به وجهه شخصی و سیاسی خود دست به دامان فوتبال شد.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط

...