ساده، باهوش، متواضع و کاپیتان اسبق تیم بنفیکا. از آن دسته بازیکنانی که به تحقیق یکی از گنج های فوتبال بود وبه خوبی و زیبایی، مغز و ساق های بنفیکا بود.
ورزش دات آنلاین- زمانی که ماریو کولونا ۱۵ سال داشت مثل بیشتر نوباوگان موزامبیک نمیدانست برای زندگی چه راهی را انتخاب کند و این سرگردانی در انتخاب ورزش نیز دخالت داشت. او در آن سن به دوومیدانی علاقه داشت که بیشتر به یک آرزو شبیه بود. این نوع بازیکنان فوتبال که با زیبایی و طراوت حرکات خود، جمع بیشتری را مسحور میکردند، میتوانستند چیزهای جالبی باشند. درهر حال این جوان سیاه با تفکر غنی و خوابهای طلایی بسیار، مثل یک معجزه صبح روزی که از خواب برخاست، خود را عاشق فوتبال دید. روز پیش از آن، در مسابقه خردسالان، قهرمان دوی سرعت موزامبیک شده بود. این مسابقه در بین دو نیمه یک مسابقه فوتبال انجام شده بود. او دیده بود که تماشاگران برای یک حرکت ساده بازیکنان فوتبال بیش از قهرمانی او ارزش قائل بوده و تشویق میکنند و باز در جریان مسابقه دیده بود بعضیها با سرعت بیشتر، پیروزتر و برخی با سرعت کمتر مورد سرزنشند. صبح روز بعد با خود گفت:
چرا من با این سرعت مورد توجه واقع نشوم؟
خوب حالا چه باید کرد. او در برابر آینه به خود نگاه کرد و به خود گفت:
ماریو؛ چرا درتعقیب فوتبال نیستی که به زودی تو را بسیار مشهور خواهد کرد.
بعد از آن همه میدیدند که در کوچهها و در هنگام خروج از مدرسه، ماریو با یک توپ پارچهای بازی میکند. در عین حال به دوومیدانی نیز علاقه داشت و میتوان گفت که هر دو ورزش را به خاطر یک چیز تعقیب میکرد؛ دوومیدانی را به خاطر ناموری تا آغاز کسب نام در فوتبال.
وقتی ۱۷ ساله شد کم کم فوتبال بازی میکرد و به لطف سرعتش میتوانست کارهای بزرگی انجام دهد. در ۱۷ سالگی قهرمان پرش ارتفاع موزامبیک شد، رکوردش ۱٫۸۳ متر بود و پس از آن به ۱٫۸۵ متر رسید. در همان سال ۱۰۰ متر را در ۱۱٫۶ ثانیه میدوید که بعدها این رکورد را نیز به ۱۱٫۳ ثانیه رسانید. در پرش طول هم رکوردش تا ۶٫۸۰ متر افزایش یافت.
با این وجود چه اهمیتی داشت. در همین گیرودار عشق کولونا به فوتبال افزایش یافت. او طفلی غنی نبود اما دیده بود که اطفال غنی چگونه زندگی میکنند. هیچ چیز- برای این که این بازیکن به غنا و شهرت برسد- مانع نشد. او در خود چنین ضعفی سراغ نداشت.
ایام کولونا بدون فایده گاهی در فوتبال و زمانی در دوومیدانی سپری میشدند. او درس میخواند، کار میکرد و در بین راه مدرسه و کارگاه میدوید یا توپ بازی میکرد. در نزد کودکان جهان از این نوع فراوانند، درس میخوانند، کار میکنند و بین این دو بازی هم میکنند. کولونا یکی از میلیونها طفلی بود که در دنیای پورآشوب ما، مجبور بود مثل دیگران زندگی کند. زندگی سخت و دشوار مخصوص به طبقات متوسط، یعنی درس و کار در اوان طفولیت. تابستان ۱۹۵۴ سرنوشت کولونا دستخوش تغییر شد و بنفیکا به سفارش یک روزنامه نگار از کولونا به لیسبون دعوت کرد. در آن هنگام بازی کولونا سخت جالب شده بود. او هیچ نمیدانست ولی روزنامهها برای او سر و صدائی بلند برپا کرده بودند. شاید او به عمر خود حتی یک سکه پول برای خریدن روزنامه نداشت، اما در لیسبون برای او تبلیغات فراوان شده بود. وقتی در میان شگفتی بسیار به لیسبون رسید خبرنگاران به گرد او جمع شدند، او هیچ سوالی از کسی نداشت. در برابر تمام پرسشها هم تنها دو کلمه داشت: بلی یا خیر. به همین ترتیب قراردادی که در پیشش گذاشتند بدون چون و چرا امضا، کرد. قرارداد بسیار ضعیف بود، اما ضعفی که هرگز حتی در خوابهای طلایی کولونا نیامده بود.
این قرارداد محرمانه بود و قراردادی بود بسیار کم ارزش برای تواناییهای کولونا، ولی بسیار سنگین و شگفت انگیز از نظر شخصی برای خود او. در ضمن این قرارداد، توصیه شده بود که کولونا دوومیدانی را ترک گوید. کولونا هم گفت: خداحافظ دوومیدانی، سلام به فوتبال.
آن سال، سال انقلاب بود؛ اوتو گلوریا مربی فرانسوی از برزیل به بنفیکا آمد و تمام سازمانهای بنفیکا را در هم ریخته، از نو بنیاد کرد. حضور کولونا در تیم مسئلهای شده بود زیرا آگواس صیاد آنگولایی، به تازگی پست سنترفوروارد را به شایستگی تصاحب کرده بود و کولونا نیز این پست را دوست میداشت.
گلوریا، آگواس را از سنتر به گوش چپ فرستاد و کولونا را در سنتر گمارد و این خود یک تحول بزرگ بود، اما کولونا در سنتر، زیر نفوذ آگواس بود و آگواس که این پست را میپسندید، اکثرا گوش چپ را رها کرده و به مرکز میآمد. اما گلوریا باز شکل کار را تغییر داد. آگواس به سنتر و کولونا در بغل راست مستقر شد. این تغییر برای کولونا و بازی او یک پیروزی بود و بلافاصله کولونا با سرعت و مهارت خود در ردیف گل زنهای خوب پرتغال قرار گرفت.
نامش در نظر منتقدین بین المللی کم کم بزرگ شد. در برن در فینال جام باشگاههای اروپا مقابل بارسلونا، او با یک شوت عالی راماله دروازه بان بزرگ اسپانیا را به زانو در آورده، بنفیکا را به سوی پیروزی رهبری کرد و سال بعد درآمستردام باز هم او بود که با گل خود مسابقه را مقابل رئال ۳-۳ مساوی و پس از آن با رهبریش تیم را در برابر رئال پیروز کرد. پس از آن و باز هم در فینال ومبلی در برابر میلان کولونا، مسئله بزرگ در مسابقه رخ داد؛ آسیبی که در این مسابقه دید درهای پیروزی را برای میلان بازتر کرد، برای علت شکست بنفیکا در صحبتهای تمام بازیکنان و عقاید تمام منتقدین نامی هم از آسیب دیدن کولونا برده شده بود. در نیمه نخست مسابقه فینال ویمبلی بعد از گل اوزه بیو دومین صحنه خطرناک را کولونا در برابر گِزی دروازبان میلان بوجود آورد: شوت او از فاصله ۲۵ متر از گوشه چپ دروازه به واسطه دخالت انرژیک و ماهرانه گزی به کرنر رفت در حالیکه همه گل را مسلم میدانستند.
کولونا با بنفیکا ۱۰ بار قهرمان لیگ و ۶ بار فاتح جام حذفی پرتغال شد. بنفیکا غول دهه ۵۰ پرتغال و قهرمان ۲ ساله جام باشگاههای اروپا. هافبک ۱۷۳ سانتی متری که بحق لقب اتللو را به خود اختصاص داده بود، تا ۱۹۶۸ در تیم ملی پرتغال و تا ۱۹۷۰ برای بنفیکا توپ زد و سرانجام در ۱۹۷۲ از فوتبال کناره گرفت. سرانجام او در ۲۵ فوریه ۲۰۱۴ از دنیا رفت. در حالی که کولونا هرگز آن طوری که سزاوار بود شهرت نیافت.
انتهای پیام/