طبیعی است، حالا که یک فوتبالیست برای آخرین نفسهای فرهنگِ کتابخوانی قدم برداشته آنقدر کیف میکنیم و مست این حرکت فرهنگی هستیم که تمام نقدها به سگرمههای در هم کشیدهاش را از یاد بردهایم.
ورزش دات آنلاین- هر قدر که این روزها فوتبال جذابیتهای گذشته خود را از دست داده و طیف وسیعی از هوادارانش را دلچرکین کرده ولی هنوز همین فوتبال دلنشینیها و دلچسبیهای خود را دارد.
هنوز هم در هیاهوی پولهای میلیاردی بازیکنان بیمعرفتیهایی می کنند و خیلی دغدغههای اجتماعی ندارند، هنوز از نسل جوانمردان فوتبال هستند کسانی که کنشهای اجتماعی خود برای دقایقی لبخند به لب میآورند. چند روز قبل مجتبی جباری همان «هشتِ شاکی» کتابفروشی خود را افتتاح کرد. بازیکن فوتبالی که برای اعتراض به زمین و زمان تعارف و رودربایستی با کسی نداشت و رک و صریح حتی پشت ضربه کاشته به همتیمی خود معترض بود که درست رفتار کند. این درد ماست که آدم های فرافوتبال را عاصی و شاکی مینامیم. ما هستیم که فکر میکنیم تمام کلیت فوتبال یعنی یا شعارهایی مثل «حیا کن، رها کن» یا توهین به داور مسابقه یا گفتگو با رسانهها با سخیفترین ادبیات. باور کنید ما هم بیگناهیم. از بس این خوراک شبمانده و بیات را به خوردمان دادهاند که فکر کردیم فوتبال یعنی همین «هجو و هزلی» که از صبح تا شب میخوانیم و میبینیم. برای ما درک اینکه فوتبالیستی کتاب بخواند سخت است. چند دهه قبل هم که فلانی در رختکن و بین دو نیمه کتابهای «خاصی» میخواند، چشمهایمان گرد شده بود. شاید چون کتاب عجیب بود چشمها از حدقه در میآمد. امروز هم اگر یکی از سوگلیهای نورچشمی کتاب جیبی به دست بگیرد با ما هستیم که متعجب عکس را «اینور و آنور» وایرال میکنیم. یاد گرفتیم شاید هم به ما و هم به فوتبالیستها یاد دادند که کتابخوانی در شان این قشر نیست. آنها خودشان «علامه دهر» هستند بینیاز از آنچه کسی نوشته. چندین سال قبل کار فوتبالیستها «دوردور» در خیابانهای تهران بود و «پلنگ»ها میمُردند و میماندند که بلکه موردپسند واقع شوند. ما بیتقصیر بودیم که از آنها الگوهایی ساختند که یا باید دست ما انسانهای زمینی را میگرفتند یا ما را هم مثل خودشان به فرازمینیهای بدل میکردند عاری از خطا و اشتباه. اما غافل از اینکه آنها خودشان هم بیالگو و از همه جا بیخبر به مُشتی پول رسیده بودند که ظرف و مظروف با هم برابری نمیکرد. بندگان خدا، بیگناهانی بودند که زمین قفل شده بودند.
طبیعی است، حالا که یک فوتبالیست برای آخرین نفسهای فرهنگِ کتابخوانی قدم برداشته آنقدر کیف میکنیم و مست این حرکت فرهنگی هستیم که تمام نقدها به سگرمههای در هم کشیدهاش را از یاد بردهایم. از اول هم اشتباه میکردیم اگر رفتارهای متعارف و خارج از زمین و خصوصی آنها را به صفحه روزنامهها میکشاندیم. مگر ما معلم اخلاق بودیم یا هستیم؟
همین معلم بازیهای ما بود که خیلی از بازیکنانی که متفاوت با ذات فوتبال بودند را دلسرد و دلزده کرد. مجتبی جباری متفاوت بود. حتی زمانی که بازی میکرد. و امروز در این روزگار بیرونقی فرهنگ، به جای کافیشاپ و رستوران تلاش کرده با استفاده از خوشنامیاش گوشهای از سرانه دردآور مطالعه در ایران را بگیرد بلکه کسانی پیدا شوند و حداقل دستی به کتاب ببرند و آن را تورق کنند. باید ممنون بود از جباری که در روزگار قحطی فرهنگ، هنوز این درد و دغدغه را دارد.
انتهای پیام/